سه شنبه ۲۷ شهریور ۰۳

داستانک سفر من

در این دنیای شلوغ، منم و دنیای خیالاتم. دنیایی که با آغوش باز پذیرا نگاه مهربان شماست.

داستانک سفر من

۸ بازديد
#پارت_۴
بعد ها عمق حرفاش رو با تک تک سیم‌کشی‌هام حس کردم. خلاصه انقدر گفتیم و گفتیم که نمی دونم چقدر گذشت، یهو دیدم نمی تونه درست حرف بزنه. تیکه تیکه سرفه میکنه. همون وقتا بود که دیدم؛ در محفظه انگار بهم فشار میاره.ازش پرسیدم:" چه خبره؟ انگار دارم خفه میشم. چرا یهو همه جا تنگ شد." خنده بیجونی کرد و گفت:" احتمالا؛ می بینن کنترل کم جونه. هی بهش ضربه میزنن. انگار باعث تغییر میشه. منم دیگه آخرامه. دیگه جون ندارم." 
ترسیده از تنهایی دوباره گفتم:" یعنی چی؟" 
_:" نترس. شاید تو رو دربیارن بزارن تو وسیله دیگه امتحانت کنن ببینن کار میکنی یا نه!" 
_:" اما تو... من ... ما... من نمیتونم دوباره تنها شم. من هیچی نمیدونم. تو خیلی چیزا می دونی. نگ... نگران نباش الان میان باز میکنن می برن درستت میکنن."
با خنده ای که کرد؛ سرفه‌اش شدید‌تر شد:" آخراشه دوست من... وقتی به آخرش برسی جات تو سطل آشغاله. دیگه کسی کاری به کارت نداره." 
_:" خب پس چرا اصلا میایم؟" 
_:" خودتو دست کم نگیر. امثال ما نباشیم این آدما هیچی ندارن. درسته ما رو خودشون می‌سازن اما... مخترع تا محتاج نباشه چیزی اختراع نمیکنه. هیچی تو این دنیا دووم نداره. همه چی تموم میشه اما باید دید چی به یادگار می‌مونه."
یادش به خیر. اینا آخرین حرفاش بود که تا عمق وجودمو درگیر خودش کرد. بعد از رفتنش منو گذاشتن تو یه وسیله دیگه تا امتحانم کنن. ساعت رومیزی بود. از اینایی که خودشم با زنگش تکون میخوره و می‌لرزه. تنها بودم اما فکر میکردم. پشت ساعتش در نداشت واسه همین به پنجره بیرون دید داشتم. از اون پنجره خیلی چیزا رو دیدم و یاد گرفتم. فقط یه چیز قطعی بود و همونجور موند. تغییر. از پنجره دیدم آدمایی که بعد از دو نفر تبدیل به سه نفر شدن. آدمایی رو دیدم که بعد از چند ماه دیگه ندیدم. شنیدم دغدغه های صاحب خونه عوض شد. از خونه رسید به ماشین بعد رسید به بچه و نیاز‌هاش. منم سعی کردم به گذشته خودم فکر کنم. ببینم از کجا به کجا رسیدم. اونجا فهمیدم " تغییر اجتناب ناپذیره. تو باهاش یا همراه میشی و صعود میکنی یا خلاف جهتش دست و پا میزنی و غرق میشی." تغییرات تو زندگی من یهویی اومدن اما من بزرگ شدم. تو هم یاد می‌گیری. البته اگر می‌خوای دردی که داری، دوباره تکرار نشه که اگر بشه؛ ایندفعه بیشتر و سخت‌تر میشه.
 
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.